Mercy

اختلاف فرهنگی ما...

دوشنبه, ۱۰ خرداد ۱۳۹۵، ۱۲:۵۹ ب.ظ

میدونی... خیلی بده پول به قدر کافی نباشه . غر نمیزنم هیچوقت ، پول هم هیچوقت قبل از ازدواج برام ملاک نبوده . ولی مسلما پول باشه راحت تر زندگی میکنی . اینو هیچکس نمیتونه کتمان کنه ! دوست ندارم این محله ای که داریم زندگی میکنیم رو . ازش متنفرم حتی ! جاهایی که حتی یه ذره بهتره هم نمیتونیم بریم . اجاره ها و رهن ها فوق العاده گرونن و ما هم اول زندگی . حس میکنم بودن توی این محله واقعا افسرده م میکنه . با همه بیش از حر غریبه ام . تمام مدت از صبح تا شب ، یسری بچه توی کوچه و خیابون ول هستن و هیچ پدر و مادری بالای سرشون نیست ! از اون طرف از صبح تا شب زنهاشون در خونه هاشونو وا میکنن و دسته جمعی توی کوچه وایمیسن تا هرکی رد میشه فضولی کنن زل بزنن بهش درموردش صحبت کنن ! خیلی وقتا یه چیزی پهن میکنن رو زمین میشینن توی کوچه !


همین چند روز پیش توی برنامه "دور.هم.ی" ، آقای میم گفت قدیما میخواستن از کار هم سر دربیارن یه صندلی میذاشتن توی کوچه فضولی همه رو میکردن ! میخواستم بگم عزیز من قدیما کجا بود ! بیا محله ی ما رو ببین الان همه اینجا همینطورن ! تازه من و شوهرم موجودات عجیبی هستیم براشون ! ما از یه جای دور اومدیم با فرهنگ بسیار بالا که کسی توی کار اونیکی دخالت نمیکنه و حتی زل زدن رو رفتار بسیار زشتی میدونن . جایی که آروم بوده و مزاحم بقیه نمیشدن . اینجا جمعه صبح هنوز آفتاب نزده ، صدای وانتی ها که میخوان جنس به مردم بفروشن بلند میشه دم پنجره ت ! اینجا سیستم صوتی بسیار بسیار آزاردهنده نصب کردن روی ماشین رو باکلاسی و بافرهنگی میدونن ! خدا میدونه چند بار فقط مریض بودم و حالم بد بوده،دیدم خونه داره میلرزه ! نگو یه آدم بیشعور و بیفرهنگ که تمام افتخار زندگیش همون صدای بلند ماشینشه داره از توی کوچه رد میشه !


خب این سیستمیا همه جا هستن ! ولی تعدادشون اینجا فوق العاده عجیبه ! یعنی هر چند دقیقه یکی با این وضعیت از جلوی خونه ت رد میشه و اعصابت رو خرد میکنه اگه آدم آروم و صلح طلبی باشی . روزهای اول که این وضعیتو دیده بودم خیلی متعجب بودم ! یبار برگشتم به فرزام-برادرشوهرم-گفتم چرا اینطرفیا انقدر به سیستم علاقه دارن ؟! فرزام هم گفت "بیخودی نیست که به اینجا میگن پایین شهر ! حتما دلیلی داره...!" . من هیچ علاقه ای ندارم با در و همسایه اینجا ارتباط برقرار کنم . کلا آدم معاشرتی ای نیستم . دلم میخواد فقط با آدمهای خاصی ارتباط داشته باشم . اینجا که دیگه جای خود! حتی در حد سلام علیک هم دوس ندارم چشمم توو چشم کسی بیفته .


اونسری ملیکا میگفت توی کوچه همه فهمیدن اونا اسباب کشی داشتن ، وسط کوچه یهو یه خانومی که اصلا نمیشناخت کیه اومده جلوشو گرفته میگه "اسباب کشی داری؟!؟؟!" . خب تو کی هستی ! علیک سلام ! چیکاره ای ؟! موضوع به تو چه ربطی پیدا میکنه ؟! قصد کمک داری یا فقط فضولی ؟ از اونور ملیکا میگفت یبار خواهرش و شوهرش باهم اختلاف داشتن ، توی خونه اینا جلسه گذاشته بودن که این دو نفر صحبت کنن مشکلاتشونو حل کنن . گویا دعواشون میشه و دعوا هم بالا میگیره . میگه میخواستم این دو تا رو بفرستم برن ، در خونه رو که وا کردم دیدم یه جمعیت خیلی زیاد نزدیک چهل پنجاه نفر جلوی در خونمون جمع شدن ! میگفت حتی میدونستم بعضیاشون از ده تا کوچه اونورتر اومده بودن جلوی در ما ! خب فکر میکنی چقدر باید یه آدم بی فرهنگ باشه که بتونه خونه زندگیشو ول کنه بلند شه بیاد توی کوچه جلوی در مردم ، به دعوای اونا گوش بده ؟؟؟ یادمه توی همین چند تا پست قبل گفتم وقتی فرزام و ملیکا داشتن بحث میکردن من انقدر سختم بود و انقدر خجالت کشیده بودم که فقط میخواستم یجوری خودمو گم و گور کنم...


نمیدونم داستان چیه ولی هربار از در خونه میام بیرون برای کاری ، کل افراد محل بهم زل میزنن . مانی میگه حساس شدی بهشون . میگم نه یا من قیافه و تیپم با اینا فرق میکنه(که میکنه) که اینجوری نگام میکنن ، یا اینکه کلا عادتشونه هرکسی رد میشه بهش زل بزنن و فضولی کنن ! اصلا میدونی چیه... من بی فرهنگ اون مردم محترم با فرهنگ... نمیشه وقتی با یه عالمه آدم و یه محله "اختلاف فرهنگی" داری اونجا زندگی کنی... سخته... سخت..

۹۵/۰۳/۱۰
Mercy