Mercy

فرار خواهم کرد !!!

يكشنبه, ۶ تیر ۱۳۹۵، ۰۱:۲۱ ب.ظ

نشستیم پولامونو دسته بندی کردیم . دور هر دسته هم یه موار کاغذی پیچیدیم و روش نوشتیم "خرج خونه،کرایه ماشین مانی،اجاره خونه و..." . دویست تومن اضافی اومد ، گفتم اینو بذاریم توی دسته ی "پس انداز" . ولی این ماه یه مقدار خرجمون بیشتره احتمالا و این دویست تومنم باقی نمونه . باید بریم وطن ! پسرخاله ی مانی تصادف شدیدی داشته و بیمارستانه . الان حالش بهتره . ولی باید بریم بهش سر بزنیم . از عیادت رفتن ، از مجلس عزا و عروسی رفتن ، کلا از کارهایی که نمادینه بدم میاد . ولی خب وقتی ازدواج میکنی یاد میگیری هماهنگ شی هرچند خوشت نیاد...


قراره ملیکا و فرزامم باشن . خیلی نگرانم چون فرزام شب کاره و قراره صبح بریم توی جاده ! اگه به من بود هرگز توی چنین شرایطی نمیرفتم ! بخاطر اینکه به یکی سر بزنیم چرا باید کار احمقانه ای انجام بدیم !!! میگم هفته دیگه بریم ، میگن میخوایم تا وقتی توی بیمارستانه بریم پیشش ! خب به چه قیمتی ? جون خودمونو به خطر بندازیم که تا وقتی بیمارستانه بریم حتما ??? ازین طرز تفکراتشون لجم میگیره ولی نمیتونم کاری بکنم ! الان پی ام اس هم هستم خیلی زود عصبی یا دلخور میشم ! کنترلم سخته ! آدم فوق العاده شوخیم ولی موقع پی ام اس اصلا و ابدا جنبه شوخی ندارم و هرچی بهم بگن فوری بهم برمیخوره . امیدوارم دخترخاله هاشونو نبینم ! تقریبا از هیچکدوم از دخترای فامیلشون خوشم نمیاد ! چون احساس صمیمیت میکنن با مانی ! ولش کن نمیخوام درموردش حرف بزنم! به مانی خیلی گفتم ! گفته چشم ! شاید اگه اینبار باشن و رفتار مانی رو ببینم آرومتر شم نسبت به این قضایا...


شب قراره سر راه بریم روستای مادرشوهر . همونجا بخوابیم . اینم دوس ندارم ! دوس دارم خونه ی خودمون بخوابیم شب ! عجیبه ! کم کم دارم به خونه ای که فقط مال من و مانیه حس تعلق پیدا میکنم ! هرجا میرم میخوام فوری برگردم همینجا... با اینکه خونه ی خوبی نیست . راستی با صاحبخونه حرف زدیم . گفت من الان شرایط مالیم مناسب نیست و اگه میشه بهم فرصت بدین خونه رو بذارم آژانس مسکن تا مستاجر بیاد و من بتونم پولتونو بدم . خب ما خواستیم زودتر از موعد بلند شیم ، صاحبخونه حق داشت حتی بگه نه! ولی لطف کرد قبول کرد... ولی من خیلی بدم میاد ازینکه وقت و بیوقت غریبه بیاد توی خونه زندگی منو نگاه کنه واسه پسندیدن خونه... بنظرم این کار درستی نیست ! الان که ما داریم زودتر پا میشیم و بحثش نیست ، ولی وقتی موعد مستاجر میرسه چرا اینکارو میکنن ? باید از قبل پولو کم کم حاصر کنن تا یه غریبه رو نفرستن توی خونه ی مردم ! اونموقع که من بچه بودم با مامان بابام میرفتیم خونه ببینیم برای مستاجری ، یادم نمیاد هیچوقت کسی اومده باشه خونه ی ما اینشکلی ! ولی بادمه خودمون مجبور شدیم یه جارو ببینیم که مستاجر توی خونه بود . خیلی حس بدی داشتم با همه ی بچگیم و احساس میکردم کار درستی نیست...


جمعه از صبح تا ظهر من و مانی توی رخت خواب بودیم ، عشقولی بازی و فیلم دیدن و خواب فقط ! خیلی دیر مانی نیمرو درست کرد بعنوان صبحانه خوردیم . افطاری پیش فرزام و ملیکا دعوت بودیم ولی ساعت پنج من دیگه حالم از گشنگی بد شد مانی بلند شد یه غذای من درآوردی خیلی خوشمزه درسا کرد خوردیم ! خب وقتی رفتیم اونجا سیر بودیم ! فرزام میگه شما چتربازای خوبی نیستین،میخواستین بیاین اینجا اونوقت ساعت پنج غذا خوردین ? بعد همسایشون واسشون یه جیگر کامل داده بودن فقط از روی مهربونی ! اینا هم دوس نداشتن ، کباب کردن واسه من و مانی ! انقدر چسبید که خدا میدونه فقط ! بازم دلم میخواد الان... سر سفره بودیم یه ماشین رد شد صدای آهنگش تا توی خونه اومد ! ملیکا برگشت گفت خدا همه کستو لعنت کنه توی این شب آهنگ میذاری و فلان... خب من واقعا خوشم نیومد ! از نفرین کردن فوق العاده بدم میاد ! هیچوقت کسی رو نفربن نمیکنم ! پیش اومده کسی به من و مانی آزار رسونده باشه ، مانی گفته باشه خدا لعنتت کنه ، من بگم توروخدا این خرفو نزن گناه داره... میگه مردم آزاری کرده و فلان ! میگم باشه قبول ولی نفرین نکن...


اینا ظاهرا خانوادگی خیلی راحت لعنت میفرستن به مردم ! خیلی بدم میاد ازین اخلاقشون ! باز به مانی میتونم با مهربونی بگم اینکارو نکنه ، ولی به کل خانذانشون که نمیتونم بگم ! من فکر میکنم اگه اینشکلی بد بخوایم برای آدما ، حال خودمونم بد میکنیم ! طرف ظلم کرده ، نتیجه ی ظلمش رو خواهد دید ! این قانون دنیاس حتی اگه لامذهب باشی ! دیگه جرا ما باید حرفهای اونشکلی بزنیم وقتی همه چی به بهترین شکل ممکن انجام میشه... از طرفی من خودم با آهنگ گوش دادن توی عزاداری و غیره مشکلی ندارم . از مداحی هم متنفرم ! از صداهای کلفت و رو اعصابشون ! از داد زدناشون ! بخوام گوش بدم با هندزفری گوش میدم که مزاحم عزاداری و اعتقادات بقیه نشم ! ولی کسی رو هم لعنت نمیکنم ! منظوزم ملیکا نیست  الان ، بطور کلی میپرسم اینی که کسایی که آهنگ میذارنو لعنت میکنه ، میفهمه خودش که دیروقت با سنج و طبل توی خیابون و کنار خونه مردم چنان آلودگی صوتی عظیمی ایجاد میکنه چقد داره مردم آزاری میکنه ? من خودم شاید خیلی واسه امام حسین عزیزدلم گریه کردم ، ساید خودم حتی دسته رفتم و از خوندنا و صداها و دسته هاشون کیف کردم ! ولی یبار یادمه بسختی مریض بودم ! حالت تهوع و سرگیجه ! اینا اومدن از جلوی خونه ی ما رد شدن ! خدا میدونه چقدر زجر کشیدم و حالم بدتر شد ! چقد گریه کردم بخاطر سر و صداشون که حالمو بدتر میکرد ! زمین میلرزید وقتی میزدن روی اون طبلا ! بدم میاد از آدمایی که فکر میکنن فقط خودشون خوبن و کار خودشون درسته ! اگه یکی دیگه رو لعنت میکنی ، یکم توی کار خودت تفکر کن ببین خودت داری به کسی آزار میرسونی یا نه ? منی که فکر نمیکنم حتما کارم درسته ، کسی رو لعنت نمیکنم و کاری هح که انجام میدم به کسی آزاری نمیرسونه ! همش توی حریم خودمه و توی گوشم ! حتی اگه به زبون نیارم کسی متوجه نمیشه چی دارم گوش میدم ! خوب یا بد بودن ملت ما همینه که مردم آزاری کنن و دو روز بعد یادشون بره خیلی چیزا ! فکر میکنن اینشکلی میرن بهشت ! از کنار فقیر رد میشیم طرف دستشو جلومون دراز کرده، میخوام کمک کنم میگن نمیخواد ! بابا همون امام علی ای که براش گریه میکنین گفته کسی اومد ازتون درخواست کرد نه نگین بهش خردش نکنین ! فقط مداحی و الودگی صوتی یاد گزفتین ? توی ههمون قرآانی که سرتون میذارین نوشته "و اما سایل فلا تنهر" !!


پریشب مانی گفت دعا بخونیم قرآن بخونیم ! گفتم دعا من نمیخونم ! گفت قرآنم نمیخونی ? گفتم نه ! بعد یه کم فکر کردم گفتم اگه ترجمشو میخونی منم میام ! گفت باشه ! زدم توی نت و چند تا سوره رندوم خوندیم . یکیش دقیقا همین آیه ی بالا توش بود !!! و خب ترجمه ش هم خوندم براش... حس خوبی داره قرآن بنظرح فوق العاده س... توش آرامش هست،منطق هست، عقل هست شعور هست محبت و انسانیت هست... عدالت هست... دوسش دارم...


هیچی حالا لابد فردا توی جاده هم باید صدای اون مداحا رو گوش کنم ! من که توی جاده هندزفری و گوشیم همرامه... راه خودم رو خواهم رفت ! من فقط یه مداح رو عاشقانه دوست دارم و احساس معنویت خاصی توی صداش احساس میکنم و منو منغلب میکنه... استاد کر.یم.خا.نی... ملتم که میگن اون آآآآآهنگ داره مداحی نیست و حرامه و خدا لعنت کنه و فلان ! اوکی شما خوبین... ما میریم جهنم...


پی ام اس بقدری تاثیر گذاره که قادرم فقط نکات منفی رو ببینم و زود عصبانی بشم و لج کنم و اخم...!!! نمیدونم حکمت این حالات روحی چیه که خدا توی ما خانوما گذاشته ! ولی حکمتشو شکر واقعا که هم ده خودمونو آسفالت کرده هم اطرافیانمون رو... 

۹۵/۰۴/۰۶
Mercy