Mercy

۲ مطلب در آبان ۱۳۹۵ ثبت شده است

قبل ازینکه محجبه بشم ترسهایی داشتم که هیچکدوم اتفاق نیفتاد . مثلا این که من اونشکلی چطوری با شوهرم برم رستوران ! چطوری توی کافه بشینم ! چطوری کتونی بپوشم و کوله پشتی بندازم روی زوشم ! چطوری توی جمعهایی باشم که هیچکس مثل من نیست . اونم محله های بالاشهر تهران...  ولی این جمعه برای دومین بار رفتیم رستوران و من نه تنها خجالت نکشیدم از تیپ محجبه م ، بلکه خیلی احساس لذت و شادی داشتم و از خودم راضی بودم .

من چون خودم از شل حجابی به حجاب رسیدم ، خیلی حواسم به رفتارم با خانومایی ک ارایش میکنن یا لباساشون با من فرق داره هست . همیشه باهاشون مهربونم ، وقتی میبینم دارن نگام میکنن لبخند میزنم ، باهاشون که اتفافی هم کلام میشم مواظبم خوش اخلاق باشم . ولی بقیه خیلی با من اینطوری نیستن . مثلا دیروز توی رستوران خیلی نگامون میکردن ! خب پاتوق من و شوهرجون یه رستوران ایتالیاییه توی یکی از خیابونای بالا(خودمون که حاشیه نشینیم!!!) ، اونحا طرز فکرا خیلی فرق میکنه و خب همه یجوری نگام میکردن . منم سعی میکردم عادی باشم و کاری نداشته باشم . اخرش یه بار شوهرجون گفت اون دوتا خانومه بدجوری کلید کردن رو ما و درست نیست رفتارشون . منم گفتم اشکال نداره و بیخیال بابا .

رفتم یه عالمه روسری های رنگی خریدم با ساق دستهایی که با اون روسری ها ست میشن . بعد روسریامو لبنانی و خوشگل میبندم و میرم بیرون . من نماینده ی دخترهای چادری هستم . من نماینده ی دخترهای مذهبی هستم . باید مواظب ظاهرم باشم. باید اراسته باشم تا نگن چادریها به خودشون نمیرسن . تا فکر نکنن اگه بخوان چادری باشن باید دیگه مشکیه مشکی باشن . نباید به خودشون برسن . نه من با حجاب کامل و چادر عزیزم،همیشه سعی میکنم لباسهای شیک و اراسته داشته باشم .  من نماینده ی دخترای مذهبی هستم ، باید مواظب رفتارم باشم . باید خوش اخلاق باشم و مودب ، باید مهربون باشم تا نگن مذهبی ها خشکن ، مذهبی ها بداخلاقن ،  باید خوش اخلاق باشم مخصوصا با غیرمذهبی ها ، تا نگن مذهبی ها متعصبن و هیچکس غیر از خودشون رو قبول ندارن... نه اینطور نیست...منم یه روزی خود شما بودم...یکی منو میبینه که اینشکلی حجاب کردم فکر میکنه صدساله محجبه م ولی نه واقعا اینطور نبوده...

من باید مواظب رفتارم با جنس مخالف هم باشم . نباید با این پوشش با جنس مخالف خوشو بش و هرهرکرکر داشته باشم تا نگن چادریها ظاهرشونو حفظ میکنن ولی زیر اون چادر هزارتا کار میکنن... مسئولیت همه ی ما بعنوان مذهبی ، چادری ، محجبه ، اخوند ، و هر جایگاه دیگه ای خیلی بالاست.... خیلی باید مواظب باشیم تا خوب باشیم...همونطوری ک امام زمان عزیزمون خوبه...میگن ادمارو از طرفداراشون بشناسین...نمیخوایم که طرفدار بدی باشیم تا خدای نکرده درمورد اقای عزیزمون بد فکر کنن...اقای عزیزمون مهربونه...ماهم باید مهربون باشیم....
۱ نظر ۱۵ آبان ۹۵ ، ۱۵:۲۳
Mercy

آرایش میکردم ، موهامو میریختم بیرون ، لباسام امروزی و قشنگ بود . یهو آرایش نکردم ، یهو مقنعه م اومد جلو ، یهو تا چند روز از خونه بیرون نرفتم و کارم شده بود گریه ، چون نمیتونستم دیگه مثل قبل بیرون برم و از چیز جدیدی که واردش شده بودم هم میترسیدم . "چادر بذارم؟!محجبه بشم؟!دوستام چی میگن؟!فامیلا... نکنه همه ازم دوری کنن...نکنه دیگه کسی باهام دوست نشه...مخصوصا که توی این دانشگاه کسی منو نمیشناسه...ادما درمورد چادریها خوب فکر نمیکنن...نکنه فکر کنن به خودم نمیرسم... نکنه مسخره م کنن...نکنه جوگیر شدم و بعدا پشیمون شم و بذارمش کنار..."


ازم پرسید "خودت دوس داشتی چادری بشی یا شوهرت خواست...؟" . لبخند زدم و فقط یک کلمه گفتم "خودم"... ولی توی سرم این فکر میچرخید که شوهر میتونه کاری کنه که قبل از بیرون رفتن آرایش نکنی،میتونه بزور چادر بکشه روی سرت...ولی وقتی میری توی خیابون،وقتی میری دانشگاه،نمیتونه کاری کنه شالتو اینطوری ببندی و جلو بکشی...نمیتونه باعث بشه ساق دست بپوشی... نمیتونه باعث شه وقتی باد میزنه بجای اینکه چادرتو باز بذاری،محکمتر بچسبیش... نمیتونه کاری کنه وقتی حالت بده و حالت تهوع داری و فقط یه ذره هوا میخوای،چادرتو حجابتو شل نکنی....


فقط عشق میتونه...فقط عشق...

۰ نظر ۱۱ آبان ۹۵ ، ۱۹:۴۱
Mercy