Mercy

هشتاد و سه سال کار میکنه خونه میخریم !

سه شنبه, ۹ شهریور ۱۳۹۵، ۰۲:۰۷ ب.ظ

خخخخ دیشب نشستیم دوتایی حساب کردیم ، گفتیم اگه ماهی دو میلیون حقوق شوهرجون باشه و ما کل دو تومنو حفظ کنیم ، بعد از هشتاد و سه سال میتونیم یکی از اون خونه ها رو بخریم ! گفتم اوکی نوه هامون میتونن اونجارو اجاره بدن از پولش استفاده کنن :دی بعد گفتم میدونی ؟ دلم میخواد خیلی زیاد کار کنم و پول دربیارم ، بعد اون پولارو با پولای تو جمع کنیم و بتونیم خونه بخریم... بعد شوهرجون با مظلومیت گفت "نه نمیخوام ، خودم هشتاد و سه سال کار میکنم پولشو جور میکنم=)))))

.

.

.

من توی حرف زدن رو در رو سه متر که خوبه ، سی متر زبون دارم و به راحتی با رک گویی تمام خواسته هام رو مطرح میکنم . ولی پشت تلفن لالمونی میگیرم و استرس تمام وجودمو میگیره . خیلی سخته برام صحبت با تلفن . دیروز از وقتی شوهرجون رفت سر کار ، من نشستم کنار تبلت و گوشیم و دفترم ، با یه خودکار توی دستم ، و همش زل میزدم بهشون توی این فکر که زنگ بزنم...نزنم.... میتونم...نمیتونم.... سختمه... خب میخواستم زنگ بزنم محل کار مورد نظرم ! همون کافی نتی که نزدیک محل کار شوهرجونه و شوهرجون قبول کرد برم اونجا صحبت کنم . کلا مخالف بود راستش ! ولی گفت فعلا همین یه دونه رو فقط میام باهات و میتونی بری !:| خلاصه با خودم فکر کردم اول یه زنگ بزنم ببینم اصلا قصد همکاری دارن ؟ اصلا ترجمه انجام میدن اونجا که من بخوام صحبت کنم بگم مترجمم ؟ خلاصه با مشقت فراوان بعد از اینکه با مامانم حرف زدم و بهم گفت زنگ بزن تو میتونی ، تماس گرفتم .


دو تا شماره بود . اولیه جواب نداد . آرومتر شدم . نمیدونم واسه چی ! مگه نه اینکه قرار بود جواب بدن تا سوالمو بپرسم ! وقتی جواب ندادن دیگه خوشحالی نداشت !:| میخواستم بیخیال شم . دختر گشاد و ترسوی درونم میگفت ولش کن جواب نمیدن دیگه . بعد دختر شجاع و قوی درونم گفت غلط کردی د زنگ بزن ببینم . زنگ زدم و یه صدای جوان جواب داد . یه آقایی بود . پرسیدم فلان جاس ؟ با شک و تردید پرسیدم چون اسم عجیبی داشت و مطمئن نبودم درست تلفظش کرده باشن :))) منم از ضایع شدن متنفرم ، ولی با شنیدن "بله" از طرف صدای جوان ، خیالم راحت شد . گفتم "ببخشید شما خدمات ترجمه هم ارائه میدین ؟" یکم فکر کرد بعد گفت "بله ترجمه هم ارائه میدیم" . بعد با یکی دیگه صحبت کرد و شنیدم که آروم گفت "ترجمه..." . پرسیدم "بعد میخواستم بدونم شما با مترجمین هم همکاری میکنید ؟ من مترجمم..." گفت "یه لحظه..." . دوباره با همون طرف صحبت کرد . ایندفعه نشنیدم چی گفت . دوباره با من حرف زد و گفت " میگن که اگه حضوری بیاین صحبت کنیم بله همکاری میکنیم " . گغتم "بله"... که پشت این بله این بود که خودم قرار بود بیام فقط میخواستم مطمئن شم اومدنم بیخود نباشه ! بعدم تشکر کردم و قطع کردم و از خوشحالی ذوقمرگ شده بودمه تونستم کاری که سختم بود رو انجام بدم و آینده ای که براش برنامه ریزی کردم داره بهم نزدیکتر میشه...


میدونم شاید این کاره نشه ، شاید موافق همکاری با من نباشن... ولی همینکه دارم رشد میکنم و تلاش ، همین که دارم میزنم بیرون و دنبالش میرم ، همینکه تغییر میکنم برام فوق العاده س... یه عمر توی خونه بودم و فقط ناز و نعمت...قراره بزرگتر شم و واسه خواسته هام تلاش کنم و از بدست آوردنشون کیف کنم...

۹۵/۰۶/۰۹
Mercy

نظرات  (۱)

موفق باشی عزیزم.دوست داشتی به منم سری بزن خوشحال می شم.

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی